گشتالت درماني
گشتالت درماني يكي ازروشهاي مشاوره است كه فردريك پرلزو همسرش لورا آن را ارائه دادند. پرلزدريك خانواده يهودي متولدشد، وي بعد از اخذ درجه دكتراي طب با سمت دستيار با كرت گلدشتاين و پل شيلدر درمؤسسات روانكاوي درمقام روانكاو كارمي كرد. او از طريق تماسهاي خود با ورتهايمر، تيليچ، گلدشتاين، بيوبرو ديگرصاحبنظران مجمع علمي و حرفه اي آلمان در سالهاي دهه بيست و سي قرن بيستم ميلادي موفق شد مقدمات گشتالت درماني(Gestalt Therapy) را تدوين كند.
تعريف گشتالت درماني:
آنچه بنام گشتالت درماني معروف شده است چيز تازه اي نيست، بلكه سازماندهي جديدي است از افكاري كه از قديم الايام در زمينه هاي مختلف وجود داشته است.
به نظرمي رسد پرلز در تدوين نظريات خود از سه حوزه فكري خاص و مستقل تأثير پذيرفته است كه عبارتند از: مكتب اصالت وجود، پديدارشناسي اروپايي و روانشناسي گشتالت. درمكتب اصالت وجود، برتجارب زمان حال فرد؛ در روانشناسي گشتالت بر ادراك و كلينگري و در پديدارشناسي بر ادراك فرد از واقعيت تأكيد مي شود. در حالي كه در گشتالت درماني ضمن توجه به اهميت تجربه، ادراك فرد از هستي خود در زمان حال بر ارگانيزم به عنوان يك كل، همچنين چگونگي ارتباط ارگانيزم با محيط و چگونگي كسب تجربه ازجانب فرد تأكيد مي شود (به عبارت ديگر تأكيد پرلز بر ادراك وكل نگري و چگونگي واكنش فرد در مقابل پديدهها تأثيري است كه پرلز از مكاتب اصالت وجود، پديدارشناسي و روانشناسي گشتالت گرفته است. در روانشناسي اصالت وجود تأكيد برآن است كه فرد در زمان حال چه تجربه اي دارد، درحالي كه درگشتالت درماني ضمن پذيرش اهميت تجربه تأكيد برآن است كه فرد در زمان حال هستياش را چگونه درك مي كند. تأكيد بر ارگانيزم به مثابه يك كل و همين طور تأكيد بر ارتباط ارگانيزم با محيط و فرايند تجربه فرد از مفاهيم اساسي تفكرگشتالتي و مكتب اصالت وجود است).
روانشناسي گشتالت كه به منزله نظريه اي درزمينه ادراك بهوجود آمد بر روابط متقابل ميان شكل شيء و زمينه آن و فرايندهاي ادراكي تأكيد داشت و واكنشي بود نسبت به شيوهاي اجزا نگرانهاي كه سعي ميكردند ادراك و فرايندهاي ذهني را از راه تجزيه آنها به اجزا و يا به محتويات ذهني مطالعه كنند. از آغازگران نهضت روانشناسي گشتالت مي توان از ورتهايمر، كافكا و كهلرنام برد.
گشتالت درماني بر افكار و احساسات و برداشت فرد از دنيا در زمان حال تمركز دارد و به گذشته فرد توجهي ندارد. در اين روش بيش از اين كه به گفتگوهاي انتزاعي در مورد وقايع و موقعيتهاي مختلف توجه شود بر ايجاد زمينه براي تجربة مستقيم تأكيد مي شود. در گشتالت درماني درمانگر به مراجع كمك مي كند كه رفتارهاي اجتنابي را به سطح آگاهي بياورد تا بدين وسيله حالت تعادل در فرد ايجاد شود، زيرا هنگامي كه فرد از اميال، تحريكات و عواطف ناخواسته خود مطلع شود مي تواند با محيط تعادل مناسبتري داشته باشد.
توجه به زمان و مكان موجود (حال) و ايجاد حداكثرآگاهي، اساس گشتالت درماني است. فرد پس ازكسب آگاهي قادرخواهد بود به كمك اصول گشتالت رابطة بين مشكل و زمينه را وسعت بخشد و موقعيتهاي ناتمام را تشخيص داده و درصدد اصلاح آن برآيد. منظور از موقعيتهاي ناتمام نيازهاي ارضانشده اي است كه معمولا ًفشار رواني زيادي برفرد وارد مي كنند و رفتار او را تحت تأثيرقرار ميدهند (كري،1996).
درگشتالت درماني به مسائلي نظيراينكه فرد چگونه بدان حالت درآمده است، يادليل انجام كارهايش چه بوده، يافردا چه خواهد كرد و چه پيش خواهد آمد توجهي نمي شود.
گشتالت درماني به تمركزدرماني نيز معروف است.
هدف گشتالت درماني
هدف اصلي گشتالت درماني رشد آگاهي و مسئوليتپذيري مراجع است.
آگاهي عبارت است ازكسب دانش نسبت به محيط؛ يعني فرد هرچه بيشتر با محيط واقعي خود در تماس و تعامل طبيعي قرارگيرد.
شناخت خود آگاهي از نيازهاي ارضا نشده است كه بر رفتار فرد تأثيرمي گذارد؛ پذيرش و توانايي برقراري ارتباط با محيط و ديگران.
بدون كسب آگاهي، مراجع قادر به تغييرشخصيت خود نخواهد بود. از طريق كسب آگاهي، مراجع ظرفيت مواجهه با احساسات وعواطف انكار شدة خود را پيدا مي كند و درمييابد كه موجود مستقلي است و نيازي به وابستگي به ديگران ندارد. گشتالت درماني به مراجع كمك مي كند موانع و سدها را از سر راه "شدن" فرد بردارد تا فرد از حمايتهاي محيطي به حمايتهاي شخصي، يعني استعدادهاي دروني كه همان بلوغ است، برسد و با كشف زندگي رشد كند و سپس به بلوغ شخصي برسد. درواقع گشتالت درماني سعي مي كند كه فرد آن چيزي بشود كه هست. زماني كه فرد به بلوغ شخصي(فردي) دست يافت مي تواند شكافهاي موجود در زندگي خود را شناخته و شيوة پركردن آنها را بياموزد و در جهت ايجاد وحدت و يكپارچگي در زندگي خود گام بردارد. بطوركلي مي توان گفت هدف غايي گشتالت درماني برقراري تعادل مطلوب در ارگانيزم است(جاكوبس ويونتف).
هدفهاي اصلي گشتالت درماني، توانمند كردن مراجع درجهت نيل به يكپارچه ترشدن، آگاهترشدن و آزاد شدن براي تجربه كردن و درنتيجه به فعل درآوردن توانايي هاي بالقوه مراجع است و اساس تمام هدفهاي گشتالت درماني كسب آگاهي است.
فرآيندمشاوره اي درمان گشتالتي:
به نظر زينكر در فرآيند مشاوره اي گشتالتي انتظار مي رود كه:
1. آگاهي مراجع نسبت به خود افزايش يابد، كه اين آگاهي از طريق تماس با محيط، احساس نيروهاي متضاد، توجه و تمركزكردن حواس بريك موضوع، بالابردن احساس بدني، گوش دادن به توصيفهاي كلامي و… حاصل مي شود.
2. مراجع بتدريج مسئوليت تجارب خود را بر عهده بگيرد و ديگران را مسئول تفكرات، احساسات و اعمال خود نداند.
3. مهارتها و ارزشهاي مورد نياز به منظور پاسخگويي به نيازهاي خود را بدون تعدي به حقوق ديگران رشد دهد.
4. نسبت به احساسات خود آگاهي كسب كند.
5. پس از پذيرش مسئوليت اعمال خود پيامدهاي آنها را نيز بپذيرد و براي هريك از رفتارهايش اعلام قبول مسئوليت كند.
6. تلاش كند به جاي حمايتهاي بيروني به حمايتهاي دروني متكي باشد.
7. بتواند از ديگران كمك بخواهد و به ديگران نيز ياري رساند.
در رويكرد گشتالت درماني، خودشناسي تنها از طريق دروننگري حاصل نمي شود بلكه در عمل بهدست مي آيد. توجه به يك موضوع، تشخيص وجوه تمايز و تشابه موضوعهاي مختلف، به تجربه درآوردن عواطف، توصيف كلامي، بررسي رفتارهاي نادرست و… به رشد آگاهي مي انجامد كه همان آگاهي ازخود است.
كل فرآيند رواندرماني مركب از سه فرآيند جزئي تر است. يكي خود فرآيند درمان است كه همان رابطه مراجع و درمانگر ميباشد؛ ديگري فرآيند درون بيمار است كه بهوسيله علامت و نشانه هاي مرضي نشان داده مي شود و سومي فرآيند درون درمانگر است كه به فرآيند مرضي بيمار پاسخ مي دهد. فرآيند درمان يا رابطه مراجع و درمانگر تنها فرآيندي است كه نمي تواند وجود نداشته باشد ،بنابراين از اهميت فوق العاده اي برخوردار است.
به نظريونتف اگرچه درمانگردرفرآيندمشاوره به راهنمايي مراجع،ارائه تجربه ومشاهده مي پردازدولي فعاليت اصلي مشاوره بعهدةمراجع است.يونتف تأكيدداردوظيفةدرمانگرايجادفضايي مناسب است كه شيوهاي جديد«بودن»رابه مراجع بشناساند.درمانگرگشتالتي بايدتوجه زيادي به حركات بدني مراجع داشته باشد،زيرانشانه هاي غيركلامي اطلاعات بسياري رادرزمينةاحساسات مراجع ابراز مي دارد.صدا،حركات،ژستهاوسايرنشانه هابيانگراحساسات واقعي مراجع هستند.علاوه براين مشاوةگشتالتي بررابطه بين الگوهاي زباني وشخصيت نيزتأكيدبسيارمي شود.الگوهاي زباني مراجع اغلب بيانگراحساسات،تفكرات ونگرشهاي اوهستند.درواقع يك مشاورخوب درسخنان بي معناي مراجع دقت نمي كند،بلكه به شكل ظاهري كلمات مراجع مي نگرد.
مشاوردرجريان درمان كاملاً فعال است وباقدرت واعتمادبه نفس عمل مي كند،ولي ازقدرت به منظوررضاي خاطرخويش استفاده نمي كندروي اين اصل اشخاص محتاط،محافظه كاروكساني كه ترجيح مي دهندرفتارشان فقط مبتني برانعكاس مطلبي باشدكه مراجع اظهارداشته است وهمينطورافرادي كه به تجربيات خودشان آگاه نيستند،نمي توانندبه شيوه گشتالتي انجام وظيفه كنند.درگشتالت درماني ازتشخيص وبرچسب زدن استفاده نمي شودزيراتشخيص فرارازمشاركت درفرآيندفعال ارتباط مشاورومراجع محسوب مي شود.
مشاورگشتالتي همه آن چيزهايي راكه درشخص جريان دارددقيقاًموردتوجه قرارمي دهد،يعني هرآنچه راكه مراجع فكرمي كند،احساس مي كند،انجام مي دهد،بخاطرمي آورد ويابا اعضاي حسي خوددريافت مي كندوتمام اينهارابه منزلةداده هاي رفتاري درنظر مي گيردتابتواندبه رويدادهاي تجربي برحسب واژهاي كاربردي اشاره بكندواصولي رابراي تغييرآنهاپيشنهادكند.درگشتالت درماني مشاورازواژه«چرا» احترازمي كندبه اين دليل كه فقط موجب دليل تراشي مي شودوبه فهم ودرك مشكل اصلي نمي انجامد،درصورتي كه استفاده ازواژه«چگونه»موجب شناسايي رفتاروتمام وقايع جريان درمان مي شود.سئوالاتي ازقبيل«اكنون چگونه نشسته اي؟»و«اكنون چگونه حرف مي زني؟»و«داري بادست راستت چه مي كني؟»ويا«اكنون صدايت چگونه است؟»به مراجع كمك مي كندكه آن چيزي بشودكه هست نه آنكه چيزي بشودكه نيست ولي آرزو دارد باشد.
مشاورگشتالتي درصددايجادآرامش خاطر،حس آزادي،انعطاف پذيري درارتباط باديگران كمك گرفتن ازنيروهاي دروني براي حل مشكلات وخلاقيت درمراجع است.فردي كه به عنوان مراجع به مشاورمراجعه مي كنددرصددتعالي بخشيدن ارزشهاي خوداست وبه بهبودكيفيت ارتباطي خود باديگران مي انديشد.بدين منظورمراجع بايدرفتارها واعمالي راكه درصدد تغيير آن است مشخص كند،سپس با كمك مشاوربه آزمودن تجارب مختلف بپردازدونسبت به نادرستي رفتار خودآگاهي كسب كند.درطي فرآيند مشاوره،مراجع بايدبتواند توجه خودرا ازحمايتهاي محيطي به سوي حمايتهاي شخصي معطوف داردوزمينةبلوغ فكري رابراي خود مهيا سازد.تعامل بامحيط،آزمايش تجربه وآگاهي ازاصول مهم گشتالت درماني هستند.
به نظرپرلز دربرخورد بامراجع بايد تلاش كردتا فهميداواز چه چيزاجتناب مي ورزد.پس موقعيتي فراهم كردكه مراجع بتوانداحساسات وعواطف خودراتجربه كندوازاجتناب بپرهيزد.مراجع بايدبه آنچه درزمان حال تجربه مي كندوچگونگي وقوع اجتناب درتجارب اينجا واكنون آگاهي يابد.بنابراين درمانگربايد مراجع راوادار كندكه ازحالت تنگنا ومعذوريت بگذرد،يعني كاملاًبا آن درگيرشودبه طوري كه بتوانداستعدادهاي بالقوةخودش رارشدوتوسعه دهد،اين كار ازطريق فراهم آوردن موقعيتهايي كه مراجع ازطريق آن بتواند حالت تنگنا راتجربه كند.سپس ازطريق ناكام كردن اوانجام مي گيرد،يعني بعد ازفراهم آوردن موقعيتها بيماررا ناكام مي كنيم تاباسدهاوموانع خودش وباشيوه اجتناب خويش رودررو قرار گيرد.
پولسترسه مرحله رادر فرآيند مشاوره مشخص كرده است:
1.مرحلة اكتشاف: مراجع بينش واقع گرايانه وجديددربارةخودو موقعيت خودكسب مي كند
2.مرحلة انطباق:اين مرحله مستلزم شناخت مراجع نسبت به قدرت انتخاب خوداست.مراجع رفتارهاي جديدي را درمحيط حمايتي نشان مي دهدوسپس اين رفتارهارا به تمام موقعيتهاي ديگرگسترش مي دهد،درابتدا انتخاب مناسب ازجانب مراجع ممكن است ناشيانه صورت گيرد،ولي حمايت مشاوربه تدريج مهارتهاي لازم رادر انطباق با مسائل ومشكلات درموقعيتهاي مختلف كسب مي كند.درفرآيندمشاوره،مشاور دريك سيستم حمايتي،مراجع رابه عمل و كسب تجربه باشيوهاي جايگزيني ومناسب تشويق مي كند.
3.مرحلةجذب:اين مرحله مستلزم اين است كه مراجع چگونگي تأثرگذاري برمحيط رايادبگيرد.دراين صورت مراجع احساس مي كندظرفيت وتوانايي مواجه شدن بامسائل ومشكلات زندگي رادارد.دراين مرحله مراجع يادمي گيردكه چگونه شانس دريافت آنچه راكه ازمحيط نياز داردبه حداكثربرساند.
درفرآيند مشاوره تمرين وتجربه ازاهميت بسياري برخوردارند.تمرين عبارت است ازبه كارگيري تكنيكهايي كه مراجع رابراي مواجه با هيجانات خاص نظير خشم آماده مي سازد.تجربه نيز براثرتعامل بين مشاورومراجع ايجاد مي شود.تجربه ويادگيري اساس يادگيري تجربي هستند.
زينكر جلسات درمان رابه عنوان مجموعه اي ازتجارب تلقي مي كندكه راه رابراي يادگيري تجربي مراجع بازمي كنند.به نظريونتف(1993)درگشتالت درماني تجربه پيش ازاين كه به عنوان يك تكنيك درنظر گرفته شود جزءلاينكف فرآينددرمان است.
علي رغم اين كه يادگيري زمينه رابراي ايجاد تجربه مهيا مي كند،تجربه فرآيندي مشترك است كه مشاركت فعال مراجع رامي طلبد.تجربه شيوه اي است براي ازسرخارج كردن تعارض هاي دروني مراجع وكمك به اوبراي به كارگيري اين تجارب درمحيط زندگي خود.تجربه مراجع راتشويق مي كندكه داوطلبانه ومبتكرانه از توانايي هاوامكانات خود درجلسات درمان استفاده كند.تجربه هاي مشاوره گشتالتي اشكال گوناگوني دارد:
تصور موقعيتي تهديد كننده،گفتگوبين مراجع وفردي كه براي اواز اهميت برخوردار است،بيان خاطرات ووقايع دردناك زندگي، تجسم كردن تجربه هاي خاص زمان حال،ايفاي نقش،تمركزروي ژست ها،حالات بدني وسايرعلائم غيركلامي كه بيانگرحالات دروني هستندوگفتگوبين جنبه هاي متعارض درون فرد.درخلال اين تجربها مراجع احساسات همراه باتعارض هاراتجربه مي كند(پولستر).
براي اينكه درفرآيندمشاوره تجارب گشتالتي مفيدواقع شوندبايدموارد زيررعايت شود:
1.مشاور ميبايست درموردزمان وملاك پايان درمان شناخت كافي داشته باشد.
2.براي اينكه مراجع ازتجارب ايجاد شده بيشترين سودراببرد،مشاوربايد دقت كافي درانتخاب زمان ايجاد تجربه داشته باشد.
3.ماهيت تجربه به مشكلات فردوآنچه فرد تجربه مي كندبستگي دارد.
4.هنگامي كه مشاور به فرهنگ مراجع توجه كافي كندوبه آن احترام بگذارد،تجارب ايجاد شده درجلسات مشاوره بيشترين كارآيي رادارند.
5.براي ايجادتجربه نقش فعال مراجع براي خود اكتشافي ضروري است.
6.انعطاف پذيري مشاوردراستفاده ازتكنيكها وتوجه به چگونگي پاسخهاي مراجع درفرآيند مشاوره ازاهميت بسزايي برخوردار است.
7. تأمل مشاوردر فرآيند مشاوره،موجب درك بيشتر مراجع ازتجارب ايجاد شده مي شود.
8.مشاوربايدتكاليف مراجع رابه گونه انتخاب كندكه احتمال موفقيت اودرانجام آن وجودداشته باشد.
9.مشاوربايد تجاربي راكه براي جلسات مشاوره وخارج ازآن مناسبند شناسايي و تفكيك كند.
علي رغم اينكه پرلز اعتقادچنداني به كفكيك نداشت،تكنيكها مي توانندابزارسودمندي براي كمك به مراجع دركسب آگاهي هاي عميقترتجربه تعارضهاي دروني،حل ناهماهنگي هاودوگانگي هاوتگميل نيازهاي ناتمام باشند.
لوتسكي وپرلزبرخي ازتكنيك هاراتوصف كرده است:
1.تمرين گفتگو:مراجع بخشهايي ازشخصيت خودراكه متعارض اندوتجربه شده اند،انتخاب وبين آنهاگفتگو برقرار مي كند.اين بخشهاي شخصيت شامل جزءحاكم شخصيت (فراخوديا الزامها) درمقابل جزءمطيع وپيروآن(جزءمقاوم منفعل)،حالت تهاجمي درمقابل حالت منفعل،شخصيت خوب درمقابل شخصيت رذل،مذكردرمقابل مونث ويك سلسله دوقطبيهاي ديگرمي شود.ازمراجع خواسته مي شودكه بين هريك ازدوقطبيهاي موجودگفتگويي برقرار كندتا سرانجام به آگاهي بهتري دست يابد.
2.دورچرخيدن:كه درآن ازمراجع خواسته مي شودتااگر چنانچه گفته يا احساسي دارد، درصورت تمايل دوربچرخدوآن رابه افرادديگر جلسه گويد.اين تكنيك ممكن است اعمالي مثل لمس كردن، دلجويي ونوازش،مشاهده ومتوحش كردن رانيزدربرداشته باشد.
3.موضوع ناتمام:كه دراينجا هرموقع كه مراجع كاريا موضوع ناتمامي داشته باشدازاو خواستهمي شودبه پايان رساندوتمام كند.
4.مسئوليت پذيري:ازمراجع خواسته مي شودمسئوليت رفتارهاي خود رابپذيردوآن راباصداي بلند ابراز دارد،وبه دنبال هربياني دربارة خودش واحساساتش عبارت«… ومن مسئوليت آن رامي پذيرم»رابياورد.مثلاًبگويد«من آگاهم كه پايم راحركت مي دهم ومن مسئوليت آن رامي پذيرم»يا«من آگاهم كه نسبت به دوستم احساس تنفرمي كنم ومن مسئوليت آن را مي پذيرم».
5.رازداري:مراجع ياد مي گيردرازي راپوشيده نگه داردوتصور كنداگرديگران آن رابفهمندچه واكنشي نشان مي دهند.دراين حالت كم كم دلبستگي اوبه اين راز روشن خواهد شدواحساس گناه وشرمساري اوكشف خواهد شد.
6.فرافكني:وقتي كه مراجع ادراكي رابيان مي كندكه مؤيديك فرافكني است،مشاورازاومي خواهدتانقش مشخصي راكه دراين فرافكني وجوددارد بازكند وبدين ترتيب كشمكش خودرا در اين زمينه كشف كند.
7.وارونه سازي:درآن از مراجع خواسته مي شودنقش رفتاري متضادبا رفتار خودراايفا كند(مثلاًبه جاي آنكه منفعل باشد،باانرژي ومهاجم باشد)تابدان وسيله باجنبه هاي پنهان شخصيت خودتماس حاصل كندوآنها راتشخيص دهد.
8.تماس وعقب نشيني:تمايل طبيعي به عقب نشيني امري شناخته شده وموردقبول است ودر درمان،مراجع مجازاست كه به تناسب ازعقب نشيني موقتي احساس امنيت كند.تماس وعقب نشيني،هردودر درمانمقول به نظرمي رسندومراجع ودرمانگرمطابق يك طرح مناسب وموزون به موقع ازهريك استفاده مي كند،ولي استفاده مداوم پيوسته ازهريك از آنها به هيچ وجه توصيه نمي شود،چراكه تماس وعقب نشيني فقط درمواقع مناسب موردقبول است.
9.مشاورسؤال مي كند«آيامي تواني بااين احساس خودبه سرببري؟»:به هنگامي كه مراجع درحالت عاطفي شديد قرار داردواحساس گيجي،يأس وناكامي شديدمي كند،مشاوراز او مي خواهد تا موقتاًبا احساس خودش بسازد ولي ادراكات وتصوراتش رابازگوكند،مشاوربه مراجع كمك مي كندتا موفق شودتصور وادراكاتش رااز هم تميز دهد.
10.تكرار:دراين طرح ازمراج خواسته مي شودتارفتاريابياني راچندين مرتبه تكرار كندوحتي دربرخي مواردرفتار را به رقصي تبديل كندويا صدا رابلندترومؤكدتركندتابدين وسيله به احساس خودآگاهي بيشتري برسد.
نتيجه اينكه گشتالت درماني درزمينة افرادنابهنجار،تربيت گروهاي حرفه اي درزمينه آگاهي دركلاس درس ودرمورد كودكان مضطرب ومراكز مراقبت كودك بكار گرفته مي شود.اطلاعات حاصل ازراه خواندن نظريه وتكنيكهاي گشتالت عملاًسودمند نخواهد بودواين اطلاعات بايد توأم باتجربه وكارورز ونظارت دقيق باشد.استفاده ازگشتالت درماني درموارد گروهي امري عادي است ولي اغلب به صورت مشاورة فردي دروضعيت گروهي اجرا مي شود.
گشتالت درمانی یکی ازروشهای مشاوره است که فردریک پرلزو همسرش لورا آن را ارائه دادند. پرلزدریک خانواده یهودی متولدشد، وی بعد از اخذ درجه دکترای طب با سمت دستیار با کرت گلدشتاین و پل شیلدر درمؤسسات روانکاوی درمقام روانکاو کارمی کرد. او از طریق تماسهای خود با ورتهایمر، تیلیچ، گلدشتاین، بیوبرو دیگرصاحبنظران مجمع علمی و حرفه ای آلمان در سالهای دهه بیست و سی قرن بیستم میلادی موفق شد مقدمات گشتالت درمانی(Gestalt Therapy) را تدوین کند.
تعریف گشتالت درمانی:
آنچه بنام گشتالت درمانی معروف شده است چیز تازه ای نیست، بلکه سازماندهی جدیدی است از افکاری که از قدیم الایام در زمینه های مختلف وجود داشته است.
به نظرمی رسد پرلز در تدوین نظریات خود از سه حوزه فکری خاص و مستقل تأثیر پذیرفته است که عبارتند از: مکتب اصالت وجود، پدیدارشناسی اروپایی و روانشناسی گشتالت. درمکتب اصالت وجود، برتجارب زمان حال فرد؛ در روانشناسی گشتالت بر ادراک و کلینگری و در پدیدارشناسی بر ادراک فرد از واقعیت تأکید می شود. در حالی که در گشتالت درمانی ضمن توجه به اهمیت تجربه، ادراک فرد از هستی خود در زمان حال بر ارگانیزم به عنوان یک کل، همچنین چگونگی ارتباط ارگانیزم با محیط و چگونگی کسب تجربه ازجانب فرد تأکید می شود (به عبارت دیگر تأکید پرلز بر ادراک وکل نگری و چگونگی واکنش فرد در مقابل پدیدهها تأثیری است که پرلز از مکاتب اصالت وجود، پدیدارشناسی و روانشناسی گشتالت گرفته است. در روانشناسی اصالت وجود تأکید برآن است که فرد در زمان حال چه تجربه ای دارد، درحالی که درگشتالت درمانی ضمن پذیرش اهمیت تجربه تأکید برآن است که فرد در زمان حال هستیاش را چگونه درک می کند. تأکید بر ارگانیزم به مثابه یک کل و همین طور تأکید بر ارتباط ارگانیزم با محیط و فرایند تجربه فرد از مفاهیم اساسی تفکرگشتالتی و مکتب اصالت وجود است).
روانشناسی گشتالت که به منزله نظریه ای درزمینه ادراک بهوجود آمد بر روابط متقابل میان شکل شیء و زمینه آن و فرایندهای ادراکی تأکید داشت و واکنشی بود نسبت به شیوهای اجزا نگرانهای که سعی میکردند ادراک و فرایندهای ذهنی را از راه تجزیه آنها به اجزا و یا به محتویات ذهنی مطالعه کنند. از آغازگران نهضت روانشناسی گشتالت می توان از ورتهایمر، کافکا و کهلرنام برد.
گشتالت درمانی بر افکار و احساسات و برداشت فرد از دنیا در زمان حال تمرکز دارد و به گذشته فرد توجهی ندارد. در این روش بیش از این که به گفتگوهای انتزاعی در مورد وقایع و موقعیتهای مختلف توجه شود بر ایجاد زمینه برای تجربة مستقیم تأکید می شود. در گشتالت درمانی درمانگر به مراجع کمک می کند که رفتارهای اجتنابی را به سطح آگاهی بیاورد تا بدین وسیله حالت تعادل در فرد ایجاد شود، زیرا هنگامی که فرد از امیال، تحریکات و عواطف ناخواسته خود مطلع شود می تواند با محیط تعادل مناسبتری داشته باشد.
توجه به زمان و مکان موجود (حال) و ایجاد حداکثرآگاهی، اساس گشتالت درمانی است. فرد پس ازکسب آگاهی قادرخواهد بود به کمک اصول گشتالت رابطة بین مشکل و زمینه را وسعت بخشد و موقعیتهای ناتمام را تشخیص داده و درصدد اصلاح آن برآید. منظور از موقعیتهای ناتمام نیازهای ارضانشده ای است که معمولا ًفشار روانی زیادی برفرد وارد می کنند و رفتار او را تحت تأثیرقرار میدهند (کری،1996).
درگشتالت درمانی به مسائلی نظیراینکه فرد چگونه بدان حالت درآمده است، یادلیل انجام کارهایش چه بوده، یافردا چه خواهد کرد و چه پیش خواهد آمد توجهی نمی شود.
گشتالت درمانی به تمرکزدرمانی نیز معروف است.
هدف گشتالت درمانی:
هدف اصلی گشتالت درمانی رشد آگاهی و مسئولیتپذیری مراجع است.
آگاهی عبارت است ازکسب دانش نسبت به محیط؛ یعنی فرد هرچه بیشتر با محیط واقعی خود در تماس و تعامل طبیعی قرارگیرد.
شناخت خود آگاهی از نیازهای ارضا نشده است که بر رفتار فرد تأثیرمی گذارد؛ پذیرش و توانایی برقراری ارتباط با محیط و دیگران.
بدون کسب آگاهی، مراجع قادر به تغییرشخصیت خود نخواهد بود. از طریق کسب آگاهی، مراجع ظرفیت مواجهه با احساسات وعواطف انکار شدة خود را پیدا می کند و درمییابد که موجود مستقلی است و نیازی به وابستگی به دیگران ندارد. گشتالت درمانی به مراجع کمک می کند موانع و سدها را از سر راه "شدن" فرد بردارد تا فرد از حمایتهای محیطی به حمایتهای شخصی، یعنی استعدادهای درونی که همان بلوغ است، برسد و با کشف زندگی رشد کند و سپس به بلوغ شخصی برسد. درواقع گشتالت درمانی سعی می کند که فرد آن چیزی بشود که هست. زمانی که فرد به بلوغ شخصی(فردی) دست یافت می تواند شکافهای موجود در زندگی خود را شناخته و شیوة پرکردن آنها را بیاموزد و در جهت ایجاد وحدت و یکپارچگی در زندگی خود گام بردارد. بطورکلی می توان گفت هدف غایی گشتالت درمانی برقراری تعادل مطلوب در ارگانیزم است(جاکوبس ویونتف).
هدفهای اصلی گشتالت درمانی، توانمند کردن مراجع درجهت نیل به یکپارچه ترشدن، آگاهترشدن و آزاد شدن برای تجربه کردن و درنتیجه به فعل درآوردن توانایی های بالقوه مراجع است و اساس تمام هدفهای گشتالت درمانی کسب آگاهی است.
فرآیندمشاوره ای درمان گشتالتی:
به نظر زینکر در فرآیند مشاوره ای گشتالتی انتظار می رود که:
1. آگاهی مراجع نسبت به خود افزایش یابد، که این آگاهی از طریق تماس با محیط، احساس نیروهای متضاد، توجه و تمرکزکردن حواس بریک موضوع، بالابردن احساس بدنی، گوش دادن به توصیفهای کلامی و… حاصل می شود.
2. مراجع بتدریج مسئولیت تجارب خود را بر عهده بگیرد و دیگران را مسئول تفکرات، احساسات و اعمال خود نداند.
3. مهارتها و ارزشهای مورد نیاز به منظور پاسخگویی به نیازهای خود را بدون تعدی به حقوق دیگران رشد دهد.
4. نسبت به احساسات خود آگاهی کسب کند.
5. پس از پذیرش مسئولیت اعمال خود پیامدهای آنها را نیز بپذیرد و برای هریک از رفتارهایش اعلام قبول مسئولیت کند.
6. تلاش کند به جای حمایتهای بیرونی به حمایتهای درونی متکی باشد.
7. بتواند از دیگران کمک بخواهد و به دیگران نیز یاری رساند.
در رویکرد گشتالت درمانی، خودشناسی تنها از طریق دروننگری حاصل نمی شود بلکه در عمل بهدست می آید. توجه به یک موضوع، تشخیص وجوه تمایز و تشابه موضوعهای مختلف، به تجربه درآوردن عواطف، توصیف کلامی، بررسی رفتارهای نادرست و… به رشد آگاهی می انجامد که همان آگاهی ازخود است.
کل فرآیند رواندرمانی مرکب از سه فرآیند جزئی تر است. یکی خود فرآیند درمان است که همان رابطه مراجع و درمانگر میباشد؛ دیگری فرآیند درون بیمار است که بهوسیله علامت و نشانه های مرضی نشان داده می شود و سومی فرآیند درون درمانگر است که به فرآیند مرضی بیمار پاسخ می دهد. فرآیند درمان یا رابطه مراجع و درمانگر تنها فرآیندی است که نمی تواند وجود نداشته باشد ،بنابراین از اهمیت فوق العاده ای برخوردار است.
به نظریونتف اگرچه درمانگردرفرآیندمشاوره به راهنمایی مراجع،ارائه تجربه ومشاهده می پردازدولی فعالیت اصلی مشاوره بعهدةمراجع است.یونتف تأکیدداردوظیفةدرمانگرایجادفضایی مناسب است که شیوهای جدید«بودن»رابه مراجع بشناساند.درمانگرگشتالتی بایدتوجه زیادی به حرکات بدنی مراجع داشته باشد،زیرانشانه های غیرکلامی اطلاعات بسیاری رادرزمینةاحساسات مراجع ابراز می دارد.صدا،حرکات،ژستهاوسایرنشانه هابیانگراحساسات واقعی مراجع هستند.علاوه براین مشاوةگشتالتی بررابطه بین الگوهای زبانی وشخصیت نیزتأکیدبسیارمی شود.الگوهای زبانی مراجع اغلب بیانگراحساسات،تفکرات ونگرشهای اوهستند.درواقع یک مشاورخوب درسخنان بی معنای مراجع دقت نمی کند،بلکه به شکل ظاهری کلمات مراجع می نگرد.
مشاوردرجریان درمان کاملاً فعال است وباقدرت واعتمادبه نفس عمل می کند،ولی ازقدرت به منظوررضای خاطرخویش استفاده نمی کندروی این اصل اشخاص محتاط،محافظه کاروکسانی که ترجیح می دهندرفتارشان فقط مبتنی برانعکاس مطلبی باشدکه مراجع اظهارداشته است وهمینطورافرادی که به تجربیات خودشان آگاه نیستند،نمی توانندبه شیوه گشتالتی انجام وظیفه کنند. درگشتالت درمانی ازتشخیص وبرچسب زدن استفاده نمی شودزیراتشخیص فرارازمشارکت درفرآیندفعال ارتباط مشاورومراجع محسوب می شود.
مشاورگشتالتی همه آن چیزهایی راکه درشخص جریان دارددقیقاًموردتوجه قرارمی دهد،یعنی هرآنچه راکه مراجع فکرمی کند،احساس می کند،انجام می دهد،بخاطرمی آورد ویابا اعضای حسی خوددریافت می کندوتمام اینهارابه منزلةداده های رفتاری درنظر می گیردتابتواندبه رویدادهای تجربی برحسب واژهای کاربردی اشاره بکندواصولی رابرای تغییرآنهاپیشنهادکند.درگشتالت درمانی مشاورازواژه«چرا» احترازمی کندبه این دلیل که فقط موجب دلیل تراشی می شودوبه فهم ودرک مشکل اصلی نمی انجامد،درصورتی که استفاده ازواژه«چگونه»موجب شناسایی رفتاروتمام وقایع جریان درمان می شود.سئوالاتی ازقبیل«اکنون چگونه نشسته ای؟»و«اکنون چگونه حرف می زنی؟»و«داری بادست راستت چه می کنی؟»ویا«اکنون صدایت چگونه است؟»به مراجع کمک می کندکه آن چیزی بشودکه هست نه آنکه چیزی بشودکه نیست ولی آرزو دارد باشد.
مشاورگشتالتی درصددایجادآرامش خاطر،حس آزادی،انعطاف پذیری درارتباط بادیگران کمک گرفتن ازنیروهای درونی برای حل مشکلات وخلاقیت درمراجع است.فردی که به عنوان مراجع به مشاورمراجعه می کنددرصددتعالی بخشیدن ارزشهای خوداست وبه بهبودکیفیت ارتباطی خود بادیگران می اندیشد.بدین منظورمراجع بایدرفتارها واعمالی راکه درصدد تغییر آن است مشخص کند،سپس با کمک مشاوربه آزمودن تجارب مختلف بپردازدونسبت به نادرستی رفتار خودآگاهی کسب کند.درطی فرآیند مشاوره،مراجع بایدبتواند توجه خودرا ازحمایتهای محیطی به سوی حمایتهای شخصی معطوف داردوزمینةبلوغ فکری رابرای خود مهیا سازد.تعامل بامحیط،آزمایش تجربه وآگاهی ازاصول مهم گشتالت درمانی هستند.
به نظرپرلز دربرخورد بامراجع باید تلاش کردتا فهمیداواز چه چیزاجتناب می ورزد.پس موقعیتی فراهم کردکه مراجع بتوانداحساسات وعواطف خودراتجربه کندوازاجتناب بپرهیزد.مراجع بایدبه آنچه درزمان حال تجربه می کندوچگونگی وقوع اجتناب درتجارب اینجا واکنون آگاهی یابد.بنابراین درمانگرباید مراجع راوادار کندکه ازحالت تنگنا ومعذوریت بگذرد،یعنی کاملاًبا آن درگیرشودبه طوری که بتوانداستعدادهای بالقوةخودش رارشدوتوسعه دهد،این کار ازطریق فراهم آوردن موقعیتهایی که مراجع ازطریق آن بتواند حالت تنگنا راتجربه کند.سپس ازطریق ناکام کردن اوانجام می گیرد،یعنی بعد ازفراهم آوردن موقعیتها بیماررا ناکام می کنیم تاباسدهاوموانع خودش وباشیوه اجتناب خویش رودررو قرار گیرد.
پولسترسه مرحله رادر فرآیند مشاوره مشخص کرده است:
1.مرحلة اکتشاف: مراجع بینش واقع گرایانه وجدیددربارةخودو موقعیت خودکسب می کند.
2.مرحلة انطباق:این مرحله مستلزم شناخت مراجع نسبت به قدرت انتخاب خوداست.مراجع رفتارهای جدیدی را درمحیط حمایتی نشان می دهدوسپس این رفتارهارا به تمام موقعیتهای دیگرگسترش می دهد،درابتدا انتخاب مناسب ازجانب مراجع ممکن است ناشیانه صورت گیرد،ولی حمایت مشاوربه تدریج مهارتهای لازم رادر انطباق با مسائل ومشکلات درموقعیتهای مختلف کسب می کند.درفرآیندمشاوره،مشاور دریک سیستم حمایتی،مراجع رابه عمل و کسب تجربه باشیوهای جایگزینی ومناسب تشویق می کند.
3.مرحلةجذب:این مرحله مستلزم این است که مراجع چگونگی تأثرگذاری برمحیط رایادبگیرد.دراین صورت مراجع احساس می کندظرفیت وتوانایی مواجه شدن بامسائل ومشکلات زندگی رادارد.دراین مرحله مراجع یادمی گیردکه چگونه شانس دریافت آنچه راکه ازمحیط نیاز داردبه حداکثربرساند.
درفرآیند مشاوره تمرین وتجربه ازاهمیت بسیاری برخوردارند.تمرین عبارت است ازبه کارگیری تکنیکهایی که مراجع رابرای مواجه با هیجانات خاص نظیر خشم آماده می سازد.تجربه نیز براثرتعامل بین مشاورومراجع ایجاد می شود.تجربه ویادگیری اساس یادگیری تجربی هستند.
زینکر جلسات درمان رابه عنوان مجموعه ای ازتجارب تلقی می کندکه راه رابرای یادگیری تجربی مراجع بازمی کنند.به نظریونتف(1993)درگشتالت درمانی تجربه پیش ازاین که به عنوان یک تکنیک درنظر گرفته شود جزءلاینکف فرآینددرمان است.
علی رغم این که یادگیری زمینه رابرای ایجاد تجربه مهیا می کند،تجربه فرآیندی مشترک است که مشارکت فعال مراجع رامی طلبد.تجربه شیوه ای است برای ازسرخارج کردن تعارض های درونی مراجع وکمک به اوبرای به کارگیری این تجارب درمحیط زندگی خود.تجربه مراجع راتشویق می کندکه داوطلبانه ومبتکرانه از توانایی هاوامکانات خود درجلسات درمان استفاده کند.تجربه های مشاوره گشتالتی اشکال گوناگونی دارد:
تصور موقعیتی تهدید کننده،گفتگوبین مراجع وفردی که برای اواز اهمیت برخوردار است،بیان خاطرات ووقایع دردناک زندگی، تجسم کردن تجربه های خاص زمان حال،ایفای نقش،تمرکزروی ژست ها،حالات بدنی وسایرعلائم غیرکلامی که بیانگرحالات درونی هستندوگفتگوبین جنبه های متعارض درون فرد.درخلال این تجربها مراجع احساسات همراه باتعارض هاراتجربه می کند(پولستر).
برای اینکه درفرآیندمشاوره تجارب گشتالتی مفیدواقع شوندبایدموارد زیررعایت شود:
1.مشاور میبایست درموردزمان وملاک پایان درمان شناخت کافی داشته باشد.
2.برای اینکه مراجع ازتجارب ایجاد شده بیشترین سودراببرد،مشاورباید دقت کافی درانتخاب زمان ایجاد تجربه داشته باشد.
3.ماهیت تجربه به مشکلات فردوآنچه فرد تجربه می کندبستگی دارد.
4.هنگامی که مشاور به فرهنگ مراجع توجه کافی کندوبه آن احترام بگذارد،تجارب ایجاد شده درجلسات مشاوره بیشترین کارآیی رادارند.
5.برای ایجادتجربه نقش فعال مراجع برای خود اکتشافی ضروری است.
6.انعطاف پذیری مشاوردراستفاده ازتکنیکها وتوجه به چگونگی پاسخهای مراجع درفرآیند مشاوره ازاهمیت بسزایی برخوردار است.
7. تأمل مشاوردر فرآیند مشاوره،موجب درک بیشتر مراجع ازتجارب ایجاد شده می شود.
8.مشاوربایدتکالیف مراجع رابه گونه انتخاب کندکه احتمال موفقیت اودرانجام آن وجودداشته باشد.
9.مشاورباید تجاربی راکه برای جلسات مشاوره وخارج ازآن مناسبند شناسایی و تفکیک کند.
علی رغم اینکه پرلز اعتقادچندانی به کفکیک نداشت،تکنیکها می توانندابزارسودمندی برای کمک به مراجع درکسب آگاهی های عمیقترتجربه تعارضهای درونی،حل ناهماهنگی هاودوگانگی هاوتگمیل نیازهای ناتمام باشند.
لوتسکی وپرلزبرخی ازتکنیک هاراتوصف کرده است:
1.تمرین گفتگو:مراجع بخشهایی ازشخصیت خودراکه متعارض اندوتجربه شده اند،انتخاب وبین آنهاگفتگو برقرار می کند.این بخشهای شخصیت شامل جزءحاکم شخصیت (فراخودیا الزامها) درمقابل جزءمطیع وپیروآن(جزءمقاوم منفعل)،حالت تهاجمی درمقابل حالت منفعل،شخصیت خوب درمقابل شخصیت رذل،مذکردرمقابل مونث ویک سلسله دوقطبیهای دیگرمی شود.ازمراجع خواسته می شودکه بین هریک ازدوقطبیهای موجودگفتگویی برقرار کندتا سرانجام به آگاهی بهتری دست یابد.
2.دورچرخیدن:که درآن ازمراجع خواسته می شودتااگر چنانچه گفته یا احساسی دارد، درصورت تمایل دوربچرخدوآن رابه افراددیگر جلسه گوید.این تکنیک ممکن است اعمالی مثل لمس کردن، دلجویی ونوازش،مشاهده ومتوحش کردن رانیزدربرداشته باشد.
3.موضوع ناتمام:که دراینجا هرموقع که مراجع کاریا موضوع ناتمامی داشته باشدازاو خواستهمی شودبه پایان رساندوتمام کند.
4.مسئولیت پذیری:ازمراجع خواسته می شودمسئولیت رفتارهای خود رابپذیردوآن راباصدای بلند ابراز دارد،وبه دنبال هربیانی دربارة خودش واحساساتش عبارت«… ومن مسئولیت آن رامی پذیرم»رابیاورد.مثلاًبگوید«من آگاهم که پایم راحرکت می دهم ومن مسئولیت آن رامی پذیرم»یا«من آگاهم که نسبت به دوستم احساس تنفرمی کنم ومن مسئولیت آن را می پذیرم».
5.رازداری:مراجع یاد می گیردرازی راپوشیده نگه داردوتصور کنداگردیگران آن رابفهمندچه واکنشی نشان می دهند.دراین حالت کم کم دلبستگی اوبه این راز روشن خواهد شدواحساس گناه وشرمساری اوکشف خواهد شد.
6.فرافکنی:وقتی که مراجع ادراکی رابیان می کندکه مؤیدیک فرافکنی است،مشاورازاومی خواهدتانقش مشخصی راکه دراین فرافکنی وجوددارد بازکند وبدین ترتیب کشمکش خودرا در این زمینه کشف کند.
7.وارونه سازی:درآن از مراجع خواسته می شودنقش رفتاری متضادبا رفتار خودراایفا کند(مثلاًبه جای آنکه منفعل باشد،باانرژی ومهاجم باشد)تابدان وسیله باجنبه های پنهان شخصیت خودتماس حاصل کندوآنها راتشخیص دهد.
8.تماس وعقب نشینی:تمایل طبیعی به عقب نشینی امری شناخته شده وموردقبول است ودر درمان،مراجع مجازاست که به تناسب ازعقب نشینی موقتی احساس امنیت کند.تماس وعقب نشینی،هردودر درمانمقول به نظرمی رسندومراجع ودرمانگرمطابق یک طرح مناسب وموزون به موقع ازهریک استفاده می کند،ولی استفاده مداوم پیوسته ازهریک از آنها به هیچ وجه توصیه نمی شود،چراکه تماس وعقب نشینی فقط درمواقع مناسب موردقبول است.
9.مشاورسؤال می کند«آیامی توانی بااین احساس خودبه سرببری؟»:به هنگامی که مراجع درحالت عاطفی شدید قرار داردواحساس گیجی،یأس وناکامی شدیدمی کند،مشاوراز او می خواهد تا موقتاًبا احساس خودش بسازد ولی ادراکات وتصوراتش رابازگوکند،مشاوربه مراجع کمک می کندتا موفق شودتصور وادراکاتش رااز هم تمیز دهد.
10.تکرار:دراین طرح ازمراج خواسته می شودتارفتاریابیانی راچندین مرتبه تکرار کندوحتی دربرخی مواردرفتار را به رقصی تبدیل کندویا صدا رابلندترومؤکدترکندتابدین وسیله به احساس خودآگاهی بیشتری برسد.
نتیجه اینکه گشتالت درمانی درزمینة افرادنابهنجار،تربیت گروهای حرفه ای درزمینه آگاهی درکلاس درس ودرمورد کودکان مضطرب ومراکز مراقبت کودک بکار گرفته می شود.اطلاعات حاصل ازراه خواندن نظریه وتکنیکهای گشتالت عملاًسودمند نخواهد بودواین اطلاعات باید توأم باتجربه وکارورز ونظارت دقیق باشد.استفاده ازگشتالت درمانی درموارد گروهی امری عادی است ولی اغلب به صورت مشاورة فردی دروضعیت گروهی اجرا می شود.
منابع:
1. مشاوره(مبانی روان شناختی)-محمدخدایاری فرد
2. نظریه های مشاوره وروان درمانی-عبدالله شفیع آبادی و غلامرضا ناصری