ما با تناقضات بسیاری در حیطه روان درمانی رو به رو شده‌ایم.از یک سو تعداد کثیری از روان درمان گران به یک رویکرد درمانی خاص پای بند هستند و از سوی دیگر شواهدی دال بر اینکه رویکردی موفقتر از رویکردی دیگر باشد وجود ندارد.مطالعات مقایسه‌ای نشان داده است که همه رویکردهای روان درمانی به رغم تفاوتهای اساسی در جهت گیری نظری و تکنیک‌ها به یک اندازه موثرند.به منظور توجیه این امر، می‌توان فرض کرد که عناصری اساسی یا عوامل مشترکی در رویکردهای مختلف روان درمانی وجود دارد که قویا با نتایج مثبت درمانی ارتباط دارند و در واقع این عناصر مشترک‌اند که نقشی تعیین کننده در درمان دارند نه جهت گیری نظری یا فلسفه رویکردهای روان درمانی.

از دیرباز جوامع انسانی با افرادی مواجه بوده‌اند که از نظر روان شناختی متزلزل شده و نیاز به کمک و درمان داشته‌اند.نحوه کمک به این افراد و درمان آنها از زمان‌های قدیم تا امروز شکل‌های مختلفی به خود گرفته است که هر کدام بدون شک از تفکر غالب هر دوره و میزان پیشرفت علوم سرچشمه می‌گیرد.

اگر رویکردهای درمانی در چهار گرایش روان پویشی، انسان گرایی، رفتارگرایی و شناخت گرایی خلاصه شود و حتی اگر جنبه مذهبی درمان هم به این رویکردها اضافه شود، درمی‌یابیم که توصیف درمان مانند توصیف الماسی است که هر کس از زاویه‌ای به آن نگریسته و آنچه دیده می‌شود به نحو ایستادن فرد و انعکاس نور در الماس بستگی دارد و جای ایستادن هم به رشد و تحول علم و تفکر وابسته بوده و شاید به همین علت است که هر یک از رویکردها جنبه‌ای از واقعیت را در خود گنجانده‌اند.

نگاهی اجمالی به عملکردهای درمانی در جبهه علمی نشان می‌دهد که معتقدان به روانکاوی می‌کوشند در فرایند درمان هر چه بیشتر خود را در ابهام نگهدارند و در عین حال درمانجو را تشویق کنند، هر چعه آزادانه‌تر در مورد احساس و افکار خود صحبت‌

کند.این اصل، دسترسی به فرایند ناهشیار را امکان‌پذیر می‌سازد.در این حالت روانکاوان سوالاتی مطرح می‌کنند تا مطالب را مختصر ساخته، تناقض گویی‌های درمانجو را معلوم سازند و به تعبیر و تفسیر بپردازند و با شروع قبول تعابیر از جانب درمانجو گفته می‌شود که بینش حاصل شده است.درمان‌های انسان گرایانه بر شیوه‌های مدارای درمانجو با جنبه‌های اساسی هستی بشر همچون معنا و هدف زندگی، انزوا، آزادی و چاره ناپذیری مرگ متمرکز است و افزایش آگاهی از خود را بهتر از کاوش ناخود آگاه می‌داند.رفتارگراها هدف اصلی خود را ایجاد تغییر در علایم و رفتار می‌دانند و می‌کوشند با تشویق درمانجو برای انجام رفتاری متناقض، یک جزء رفتاری بارز را در یک اختلال روان شناختی تغییر دهند.و شناخت گراها درصدد تغییر شیوه غیر انطباقی تفکر برآمده و سعی دارند که یک یا چند شیوه تفکر مختل را که مشخص کننده اختلال است تغییر دهند(گیلدرو 1 و همکاران، 1989/1369).

با توجه به آنچه گفته شد، در می‌یابیم که اگر چه هر کدام از این دیدگاه‌ها هم از نظر جهت‌گیری نظری و هم از نظر فنون یا روشهای درمانی به طور قابل توجهی از هم متفاوتند، اما همگی مدعی هستند که فنون آنها به حال مراجعان مفید است و در اکثر بررسی‌ها و مطالعات مقایسه‌ای نیز از لحاظ تاثیرگذاری درمان نتایج بسیار مشابه برای هر یک از رویکردها به دست آمده است(لمبرت 2 ، 1989؛مایر 3 ، 1990؛جاگر 4 و همکاران، 1996).

اگر روش‌های مختلف روان درمانی از لحاظ اصول نظری و عملی آن قدر که به نظر می‌رسد متفاوت هستند، پس چطور می‌توانند درمانی مشابه به بار آورند؟برای توجیه این امر شاید بتوان این فرض را مطرح کرد که رویکردهای مختلف روان درمانی عوامل مشترکی را در خود دارند که به عنوان عناصر بنیادی درمان توسط درمانگران به کار بسته می‌شوند و اثر بخشی جریان درمان را تعیین می‌کنند.

اقدام در جهت یافتن عوامل مشترک در رویکردهای درمانی به گستره وحدت جویی (1). redleG

در روان درمانی مربوط می‌شود که تحت عنوان درمان یکپارچه‌نگر معروف شده است. هر چند روان درمانی یکپارچه‌نگر تاریخچه‌ای طولانی دارد اما تا اواخر سالهای 1970 هنوز به عنوان یک نیروی منسجم در صحنه روان درمانی قد علم نکرده بود.

از نوشته‌های اولیه موثر درباره عوامل مشترک، کتابی بود که توسط فرانک 1 (1961) تحت عنوان امید و بهبودی 2 منتشر شد.به نظر او عوامل اساسی مشترکی در تمام اشکال روان درمانی وجود دارند؛مانند امیدوار کردن، تشویق فعالیت تغییر یافته در خارج از جلسه درمان و تقویت راه‌های جدید فهم فرد و مشکلات او در طی تعبیر و تفسیرها که می‌توانند در درمان نقشی اساسی ایفا کنند.روند تاکید بر وجود عوامل مشترک میان رویکردهای مختلف روان درمانی ادامه داشت تا این که به طور کلی از 1980 به بعد علاقه به یافتن و معرفی عوامل مشترک افزایش قابل ملاحظه‌ای یافته و درباره عوامل مشترک بحث‌های دیگری مطرح شده است.

در مطالعه‌ای که توسط برادی 3 و همکاران(1980)صورت گرفت از درمانگران با جهت گیری‌های مختلف خواسته شد به سوالاتی درباره اجزای موثر در روان درمانی پاسخ دهند.نتیجه این پژوهش نشان داد که اکثرا درمانگران در این مورد اتفاق نظر داشتند کهفراهم کردن تجربیات جدیدبرای درمانجو(چه در جلسه درمانی و چه در خارج از آن)جزء مهمی در همه اشکال روان درمانی است و از این بابت به فرایند درمان کمک می‌کند که باعث تغییر شیوه تفکر افراد در مورد خودشان می‌شود.پژوهش مایر(1990) نیز نشان دهنده وجود عوامل مشترک بین پویایی کوتاه مدت و درمان مراجع-محوری است.

گرین کویج و نورکراس 4 (1990)نیز در پی عوامل مشترک مطرح شده در نوشته‌های روان درمانگران متفاوت بودند.آنها در جمع بندی مطالعه خود عوامل مشترک مطرح شده در نوشته‌های مورد بررسی را تحت عنوان ویژگی‌های درمانجو، ویژگی‌های درمانگر، فرایندهای تغییر، عناصر ارتباطی و ساختارهای درمانی طبقه‌بندی کردند.در (1). knarF

طبقه ویژگی‌های مراجع، آنها دریافتند که داشتن انتظارات مثبت و امید به بهبودی در درمان، در اکثر موارد به طور مکرر مطرح شده است.همچنین آنها در طبقه ویژگی‌های درمانگر با مفاهیمی مانند امید و انتظارات مثبت، گرمی، بازخورد مثبت و فهم همدلانه رو به رو شدند.در طبقه فرایندهای تغییر، آنها با تخلیه هیجانی، کسب و تمرین رفتارهای جدید، منطق و استدلال، ایجاد بینش و آگاهی و یادگیری رفتارهای بین فردی مواجه شدند.ساختارهای درمانی پیشنهاد شده درمانگران شامل تکنیک‌ها، تمرکز بر دنیای درونی و کشف موضوعات هیجانی، پیروی از نظریه و شرایط شفابخش بود.در نهایت آنها در بررسی نوشته‌های درمانگران پی بردند که در طبقه عناصر ارتباطی غالبا به اتحاد درمانی اشاره می‌شود.گلدفرید 1 (1980)نیز نشان داده است که هم درمانگران رفتاری شناختی و هم روانکاران، به رغم تفاوتهای نظری‌اشان، علاقه‌مند به دادن بازخورد 2 در مورد موضوعات بین فردی به درمانجو هستند 3 .

با توجه به این یافته‌ها و مطالعات دیگر، انگیزه بیشتری برای جستجوی عوامل مشترک فراهم آمده است.استدلال نگارنده این است که فرایند مشترک و حتی نظامداری در رویکردهای مختلف روان درمانی وجود دارد که ویژه رویکردی خاص نیست و در اثر بخشی درمان نقش موثری دارند.

در این گستره، تلاش در جهت معلوم ساختن این فرایند مشترک می‌تواند درمانگران را از سردرگمی موجود رهایی بخشد و توجه آنها را به عواملی معطوف کند که به صورت مشترک در همه درمان‌ها وجود دارند و لاجرم نقش اساسی در درمان ایفا می‌کنند.براساس پژوهشی که لطفی، احدی، دلاور، شفیع آبادی(1375)انجام دادند معلوم شد که همه هدف‌های رویکردهای مختلف روان درمانی را، براساس معنای بنیادی آنها، می‌توان در چهار گروه اصلاح پاسخ‌های مراجع(آموزش و تقویت پاسخهای سازگارانه، کاهش خاموشی پاسخ‌های ناسازگارانه)؛رابطه درمانی، ایجاد امید و انتظار (1). deirF dloG

(2). kcabdeeF

(3).منظور از بازخورد فرایندی است که در آن مداخلات درمانگر به درمانجو کمک می‌کند تا نسبت به افکار، احساسات واعمالش آگاهی بیشتر کسب کند.

درمان؛و کمک به ایجاد شناخت نسبت به وضعیت موجود طبقه بندی کرد و با کاربرد صرف آنها در فرایند روان درمانی به تسریع درمان کمک کرد.

اهمیت هر یک از چهار طبقه مطرح شده در اثر بخشی فرایند درمان به وسیله پژوهشهای چندی تایید می‌شوند که به ذکر برخی از آنها می‌پردازیم:

الف.اصلاح پاسخهای مراجع

در مورد اصلاح پاسخهای مراجع تحت دو عنوان 1)آموزش و تقویت پاسخ‌های سازگارانه و کاهش و خاموشی پاسخ‌های ناسازگارانه را بنجامین 1 (1991)مطرح کرد. درمان موفقیت‌آمیز بدون توجه به جهت گیری درمانی به مراجعان کمک می‌کند که در مورد طبیعت و ریشه الگوهایی که بین فردی و طبیعتا درون زاد هستند شقوق جدید و بهتری را بیاموزند.گرین کویچ و نورکراس(1990)نشان دادند کسب تمرین‌های رفتاری جدید مثلا، کوشش برای عمل به کاری که مراجع از آن می‌ترسیده و یا حتی به آن فکر نمی‌کرده است در درمان موثر است.تغییر رفتار و ایجاد مهارت و موفقیت در بیمار(اپل بی و فورشا 2 ، 1992)نیز از موضوعات مشترک در بین مکاتب مختلف درمانی است.اتکینسون و همکاران(1983/1368)عقیده دارند که چون هدف همه انواع روشهای روان درمانی ایجاد تغییر در رفتارها و نگرش‌های درمانجو است؛ بنابراین در جریان درمان باید نوعی یادگیری رخ دهد.گارفیلد 3 (1989)نیز تقویت، حساسیت زدایی و رویارویی با مشکل را از ویژگی‌های مهم فرایند درمان و به عنوان عوامل مشترک در همه انواع درمان درمانی در نظر می‌گیرد.

ب.رابطه درمانی

مفهوم اتحاد، یک سازه اساسی برای ارتباط درمانی است و به عنوان عامل اصلی تغییر در بین حالات درمانی متعدد در نظر گرفته می‌شود.در مورد رابطه درمانی نیز شواهد تجربی نشان می‌دهند که رابطه درمانی و جنبه‌های ارتباطی مناسب(گرین کویچ و نورکراس، 1990)عاملی بسیار مهم در درمانهای روان شناختی تلقی می‌شود.

گاستون‌گی 1 و گلدفرید(1992)طی پژوهشی دریافتند که اتحاد درمانی به طور قوی هم در درمان‌های رفتاری-شناختی و هم در درمان‌هایی روان پویشی وجود دارد.به طور کلی عامل اتحاد درمانی یک جنبه اساسی درمان است که در بین درمان‌های مختلف وجود دارد(اپل بی و فورشا، 1992؛گاستن 2 ، 1990؛هوروث و سیموندز 3 ، 1991).

پژوهش‌های تجربی دیگری نیز وجود دارد که نشان می‌دهند رابطه درمانی در رویکردهای روان درمانی(شناختی-رفتاری، درمان گشتالت، درمان شناختی و...)به انحای مختلف و به صورتی قوی وجود دارد(برای مثال، سالویو 4 ، و همکاران، 1992).اورلینسکی 5 و همکاران(1996)با بررسی فرایند روان درمانی نزدیک به 2400 درمانگر، نشان دادند که در اکثر موارد تمایل زیادی در جهت شکل دادن اتحاد درمانی مثبت وجود دارد.این امر نشان دهنده وجود عامل مشترک اتحاد درمانی به عنوان یک سبک رفتار بین فردی در بین اشکال مختلف روان درمانی است.

پ.ایجاد امید و انتظار درمان:

از نظر شاپیرو 6 (1981)اثرات روان درمانی تماما به تحریک انتظار وابسته است. فرانک نیز امید را عامل مهمی در درمان به شمار می‌آورد(اپل بی و فورشا، 1992). کارهای بندورا 7 (1986)در مورد شایستگی خود 8 نیز نشان دهنده اهمیت انتظار است.

ت.کمک به ایجاد شناخت نسبت به وضعیت موجود:

از سال 1940، تعبیر و تفسیر و کمک به ایجاد شناخت، یکی از موضوعات مشترک درمانهای موفق در بین مکاتب مختلف بود.فرانک معتقد است که توضیح اصول و عقاید شامل توصیف مشکلات فرد و روش‌های خلاص شدن از آنها جزء عوامل مشترک روان درمانی است(اپل بی و فورشا، 1992).به طور کلی می‌توان گفت در همه اشکال روان درمانی درمانجو به تبیینی از مشکلات خود دست می‌یابد و از این طریق، چگونگی (1). yaugnotsaG

ایجاد و پایداری آنها و روش تغییر آنها برای درمانجو روشن می‌شود(اتکینسون و همکاران، 1983/1368).ایجاد بینش این امکان را به فرد می‌دهد که بفهمد چگونه تعارضات، عملکرد او را حتی تا سال‌های بعدی زندگی تحت تاثیر قرار می‌دهد.(کارور و شایر 1 ، 1992).لوبورسکی 2 (1990)سه عامل فهم-خود، رابطه یاری رسان و حفظ و تداوم بهبودی را به عنوان عوامل درونی اساسی در دوران درمانی پویشی مطرح می‌کند.

بدین ترتیب می‌بینیم که طبقات پیشنهادی، اگر نه یک جا ولی در ترکیبات متنوع و به طریق مختلف مورد تایید پژوهشگران و نظریه پردازان گوناگون قرار گرفته است.

نتیجه‌گیری

با توجه به آنچه گذشت و براساس یافته‌های پژوهشی می‌توان گفت که عوامل مشترکی در رویکردهای درمانی وجود دارند که به نوعی از هدف‌های مشترک آنها در زمینه کمک به درمانجو در برآوردن مشروع نیازهای خود در زمینه‌های عاطفی، شناختی، مهارتی و...، بهبود تعاملهای اجتماعی، و کمک به او در جهت پذیرش این موضوع که مشکلات جزء اجتناب ناپذیر زندگی است و از آنها می‌توان به عنوان وسایلی در جهت پیشرفت شخصی استفاده کرد، سرچشمه می‌گیرند.

در این راستا و با توجه به دلایلی که قبلا ارائه شدند می‌توان نتیجه گرفت که با کاربندی چهار عامل مشترک در رویکردهای مختلف روان درمانی یعنی برقراری رابطه درمانی مناسب، ایجاد شناخت نسبت به وضعیت موجود، ایجاد امید و انتظار درمان، اصلاح پاسخهای مراجع، (تقویت و ایجاد پاسخ‌های سازگارانه و کاهش و خاموشی پاسخ‌های ناسازگارانه)می‌توان به درمانی موفق دست یافت.

فرایند ایجاد بهبودی و درمان در این چهار عامل همبند به این صورت است که طی اصلاح پاسخ‌های مراجع در طی یک رابطه درمانی مناسب، امکان بازگویی افکاری که معمولا قبلا به کلام درنیامده‌اند برای مرجع فراهم می‌شود و از این طریق به او کمک می‌شود تا به جنبه‌هایی از احساسات و رفتار که قبلا متوجه آنها نبوده آگاه گردد؛به این ترتیب درمانجو به شناختی جدید از وضعیت موجود دست می‌یابد.با باز گرداندن (1). reihcS

روحیه مراجع به عنوان بخش مهمی از درمان انتظار و امید درمان در او بالا رفته و زمینه‌های بهبودی آشکار می‌شود.

این مسائل ما را بر آن می‌دارد که به منظور سرعت بخشیدن به فرایند درمان و بهبودی و استفاده صحیح از اقدامات مشاوره‌ای در سطح جامعه، مشاوران مدرسه و خانواده و دیگر مشاوران و روان درمانگرانی که با مشکلات افراد سر و کار دارند به جای سر در گم ساختن در چارچوبهای نظری غیر قابل سنجش به دانشی مجهز کنیم که آنها را به مشاوران و درمانگرانی کارآمد مبدل سازد.

مآخذ

اتکینسون، ریتا، ل، .اتکینسون، ریچارد، س، .و هیلگارد.ارنست.ر.(1368).زمینه روانشناسی(محمد تقی براهنی و همکاران، مترجمان).تهران.انتشارات رشد(تاریخ انتشار اثر به زبان اصلی 1982).

گیلدر، مایکل، .مه یو، ریچارد، .گات، دنیس.(1369).روانپزشکی آکسفورد(نصرت الله پورافکاری، مترجم)تبریز:موسسه تحقیقاتی و انتشاراتی ذوقی(تاریخ انتشار اثر به زبان اصلی 1989).

لطفی کاشانی، فرح؛احدی، حسن؛دلاور، علی؛شفیع آبادی، عبدالله.(1375).عوامل مشترک میان رویکردهای مختلف روان درمانی و ارائه آن به عنوان یک رویکرد درمانی موثر(رساله دکتری)، تهران، دانشگاه آزاد اسلامی، واحد علوم و تحقیقات.