نظریه پردازان وجودی به سه موضوع اساسی پی برده اند :

الف : اضطراب بنیادی existential anxiety : ترس از مرگ و تنهایی

وجودنگرها یاروانشناسان وجودی میگویند ترس اصلی انسان و ترسی که اغلب آسیب شناسی روانی از آن بوجود می آید ترس از مردن است.برای کودکان مرگ بسیار مخوف است مرگ یعنی فراموش شدن تنها ماندن مرگ یعنی درماندگی تنهایی و متناهی بودن

دو نوع راهبرد برای برخورد با ترس از نیستی وجود دارد :

 1-استثنایی بودن : مثلا بیماران علاج ناپذیر نمیتوانند باور کنند که میمیرند آنها کاملا از قوانین طبیت آگاهند ولی معتقدند که خودشان به  گونه ای از این قوانین مستثی هستند به همین نحو کسانی که سیگار میکشند پرخوری میکنند یا ورزش نمیکنند نیز ممکن است به گونه ای همین باور را داشته باشند .افراد خود شیفته نیز ممکن است در مواردی همین باور ها را داشته باشند.

2-هم جوشی : برای کسانی که ترسشان از مرگ شکل تنهایی را به خود میگیرد راهبرد سودمندی است و مصونیت در برابر نیستی را از هم جوشی با دیگران بدست می آورند و تا زمانیکه دیگران به زندگی ادامه میدهند آنها نیز زنده خواهند ماند و ترس از جدا بودن را در خود پرورش میدهند بطوریکه معتقدند اگر آنها جدا از دیگران باشند دیگر در برابر مرگ مصون نخواهند بود.

ترس از جدا بودن ویژگی های ارزشمندی دارد. ما به چه دلیلی دیگری به غیر از هم جوشی ازدواج میکنیم یا بچه دار میشویم یا سازمان و جوامع را تشکیل میدهیم؟این پیوستگیها ما را در برابر تنهایی و جدا بودن از جریان زندگی محافظت میکند و با این حال هم جوشی مسبب بسیاری از ناراحتی هاست .کودکانی که در خانواده های بی رحم پرورش یافته اند ممکن است تمایلی به ترک آنها نداشته باشند نه بخاطر اینکه جای دیگری برای رفتن ندارند بلکه به این علت که انها با والدین قدرتمندشان همجوشی بر قرار کرده اند و به همین نحو همسرانی که ازدواجشان مدتهای مدیدی است که مایه ناخشنودی آنهاست از ترس اینکه مبادا در دوران پیری تنها بمانند فکر جدا شدن را از سر بیرون میکنند

****مدیر بازرگانی با تجربه ای که بعد از گرفتن شغلی که مسوولیت بیشتری داشت افتضاحی به بار می آورد بطوریکه از کار برکنار میشد در جریان روان درمانی متوجه شد که او از موفقیت میترسد زیرا موفقیت برای او به معنی جدا شدن از دیگران و انزوا است لذا نامتمایز بودن از توده مردم را بهتر از تنها ماندن حتی بصورت موفقیت آمیز میدانست.

****لذا فردی ممکن است بخاطر ترس از نیستی  به هم جوشی با دیگران رو بیاورد لذا عقایدش را با عقاید دیگران تطبیق دهد رفتارهایش را با دیگران هماهنگ کند  اما ذهن و جسم او به چیز دیگری معتقد باشد البته این همرنگی مقدار کمی خشنودی برای او دارد ولی او با قربانی کردن اصالت و درستی خودش تاوان ایمنی جرئی در برابر ترس از مرگ را پرداخته است

ب:مسوولیت

بچه ها وقتی چیزی را میشکنند میگویند" آن لیوان شکست" و نمیگویند من لیوان را شکستم .مردم اغلب میگویند من نمیتوانم مطالعه کنم یا صبح زود بیدار شوم در حالیکه در واقع منظور آنها اینست که من آن کار را انجام نخواهم داد.گاهی نپذیرفتن مسوولیت با از دست دادن کنترل می آید مثلا فردی که عصبای شده و مشت به کسی زده میگوید کنترلم را از دست دادم در حالیکه اگر کنترل را از دست داده بود مشت دقیقا بر صورت فرد مورد خشم فرود نمی امد و ممکن بود فرد دیگری مورد اصابت قرار گیرد .

ج : اراده

در یک نظریه بحث اراده اصولا یک بحث فلسفی است و اصولا چیزی به نام اراده وجود ندارد بلکه موضوع اصلی بحث جدول ترجیحات یا اولویتهاست .اما سلیگمن چنین میگوید:

با این حال به رغم اهمیت اراده مشکل بتوان بدون ابهام آن را تعریف کرد اراده به مفهوم روانشناختی ان حداقل به دو صورت بکار برده میشود :1-اراده ترغیبی مثل زمانیکه خود را به کار کردن وا میداریم در حالیکه ترجیح میدهیم بازی کنیم 2-اراده هدف گرا که این اراده بر ما تحمیل نمیشود بلکه تقریبا یک نوع انگیختگی است که آزادانه انتخاب شده و در خدمت آینده ای است که از روی رغبت پذیرفته شده است .

اختلالهای اراده در بین افرادی یافت میشود که میدانند چه کاری باید انجام دهند اما درباره اینکه چه میخواهند نظری ندارند.هدفهای آنها بخاطر اینکه نمیدانند چه میخواهند آشکارا بدون جلاست و به همین سبب حرکت بسوی آنها دشوار است.افراد به سه دلیل ممکن است نتوانند آنچه را که میخواهند تشخیص دهند :

1-ممکن است آنها صرفا از خواستن بترسند خواستن آنها را نسبت به شکست و صدمه آسیب پذیر می سازد این بویژه برای کسانی دشوار است که آرزو دارند قوی به نظر برسند.

2-آنها ممکن است به این علت که از طرد شدن میترسند قادر به تشخیص آنچه میخواهند نباشند آنها از مدتها قبل یاد گرفته اند که اگر خواسته هایشان از خواسته های دوستان یا خانواده شان منحرف شود دیگران را عصبانی کرده  و آنها را دور میکنند

3-میخواهند دیگران بصورت سحر آمیز خواسته های نهفته آنها را کشف کنند و آنها را برآورده سازند.

*****برای روان شناسان وجودی اراده هدف گرا اهمیت بیشتری از اراده ترغیبی یعنی واداشتن خود به انجام کاری دارد

*****از نظر فروید انرژیهایی که زمانی در سرکوبی و تدابیر دفاعی دیگر صرف میشدند زمانیکه درمان صورت بگیرد برای فعالیتهای دیگر آزاد میشوند.